»»»»»سایه در خورشید

ساخت وبلاگ
نمی‌دانم؛هر چه بوده،خوب می‌بوده یا بد،ادایش را درمی‌آوردم یا نه،من داشتم مثلا زندگی‌ام را می‌کردم...تو اما خودت وارد زندگی‌ام شدی.چه می‌گویم!وارد زندگی‌ام که نه؛تو خودت شدی تمام خود ‌زندگی‌ا‌م.و چه خوب شد آمدی...اصلا چه خوب‌تر که از خدا چیز دیگری نخواسته‌بودم!...دست‌نوشته‌ی شهید «حسن باقری» »»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 20 مرداد 1401 ساعت: 16:59

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس /  زهر هجری چشیده‌ام که مپرسگشته‌ام در جهان و آخر کار /  دلبری برگزیده‌ام که مپرسآن‌چنان در هوای خاک درش /  می‌رود آب دیده‌ام که مپرسمن به گوش خود از دهانش دوش /  سخنانی شنیده‌ام که مپرسسوی من لب چه می‌گزی که مگوی /  لب لعلی گزیده‌ام که مپرسبی تو در کلبه‌ی گدایی خویش /  رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرسهمچو حافظ غریب در ره عشق /  به مقامی رسیده‌ام که مپرس... آری؛«نمی‌شود در کار نیاورید! آقا بروید دنبالش شاید بشود! بارها یک قضیه‌ای نشده، رفتیم دنبالش، شده است!»  »»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 126 تاريخ : شنبه 1 مرداد 1401 ساعت: 11:45